معرفی کتاب ژاپن چگونه ژاپن شد؟- امیر باقر مدنی
مؤلف با روش مطالعه تاریخی و تطبیقی به بررسی پیشزمینههای فرهنگی توسعه ژاپن میپردازد تا علت پیشرفت ژاپن را در قرن نوزدهم را بیابد و آن را با ویژگیهای ایران مقایسه کند. در ژاپن برخلاف تصور امپراتور شانزدهساله وقت در 1850 تا 1870 تأثیری در توسعه آن نداشت بلکه شاخصهای غیراقتصادی مثل وجود نژادهایی از ساموراییها، روشنفکران، پذیرش فرهنگ غربی، تجددخواهی و اصلاحت سیاسی منجر به محیا شدن شرایط پیشرفت ژاپن شد. لذا بررسی زیرساختها ویژگیهای فرهنگی ژاپن که پیشرفت آن را به وجود آورد هدف اصلی کتاب است. نویسنده بهوسیله آشنایی نزدیک با دو کشور ژاپن و ایران پس از بررسی علل پیشرفت ژاپن ایران را نیز دعوت به پیروی از آن فرهنگ میکند. پذیرش فرهنگ غرب، کنار گذاشتن سنتهای دینی و ملی نامناسب و خلاف توسعه، سر فرود آوردن موقتی در مقابل قدرتهای غربی برای پیشرفت و اخذ فنّاوری، پذیرش کاپیتولاسیون و مذاکره باقدرت های غربی بجای دشمنیهای متعصبانه از مهمترین ویژگیهای ژاپن در ایجاد زمینههای پیشرفت است.
تا اواخر قرن نوزده ژاپن مثل ایران و عراق در اذهان مردم جهان با فیلم، داستان و نمایشها شناختهشده بود همینطور در 1905 و سالهای جنگ جهانی دوم کشوری سلطهگر، اما در اواخر قرن نوزدهم یک قول اقتصادی بزرگ شناخته میشود. علت اصلی عقبماندگی ژاپن را در باورهای غلط آنها در مواجه باقدرت های بزرگ میتوان دانست. وقتی ژاپن بجای کینهورزی همه پیشنهادهای آمریکا را پس از جنگ جهانی پذیرفت و حتی قانون گزاری را به آنها سپرد، روند پیشرفتش صعودی شد تا جایی که هماکنون کالاهای نامرغوب آمریکایی در ژاپن خریدار ندارد.
چهار نظریه در رابطه با رشد ژاپن وجود دارد که علت رشد ژاپن را به موقعیت جغرافیایی و دوری از دشمن، ثبات سیاسی 260 ساله، اصلاحات اولیه کشاورزی و فرهنگ و خلقیات نزدیک به پروتستان برمیگردانند. طبق نظر ماکس وبر عامل چهارم مهمترین نقش را در رشد ژاپن داشته است.
فرهنگ ژاپن از 1185 تغییراتی داشته است که باعث شده برخلاف ایران آمادگی مقابله با استعمار غرب را داشته باشد، تنها مستعمره نباشد و تکنولوژی و افکار را از غرب بگیرد. از اواخر قرن 12 قدرت از روحانیت و دربار جدا میشود که باعث شد روحانیت نتواند با ورود اندیشههای نو از اروپا مقابله کند.
اوایل قرن شانزده اصلاحات کشاورزی کشور را از فئودالیسم خارج و به سمت سرمایهداری کشید. اصلاحات مالیاتی، وسایل جدید کشاورزی، تغییر مالکیت (تثبیت مالکیت و اعطای سند) و آشنایی با روشهای جدید موجب رشد کشاورزی شد. در سال 1697 کتاب راهنمای کشاورزی بین کشاورزان توزیع شد. همت دولت و مردم طی دو قرن به رشد کشاورزی معطوف شد؛ و از اوایل قرن نوزدهم رشد صنعتی نیز بهواسطه مهاجرت روستاییان به شهر و روحیه تلاشگر آنها شروع شد. رشد تجارت و افزایش ثروت و قدرت تجار موجب شکلگیری اتحادیهها شد. پول کاغذی در 1721 منتشر شد و نقش بسیار مهمی در شکلگیری طبقه سرمایهدار سختکوش و خوشگذران شد!
نوعی سرمایهداری در ژاپن محقق شد اما سرمایهداری در ژاپن 5 تفاوت مهم با غرب دارد. 1. تحت تأثیر فریدریک لیست بر حمایت تولید داخل تأکید دارد و نه مرزهای آزاد 2. بازرگانان غیر از کسب سود در پی برتری بازرگانی کشورشان هستند 3. سرمایهداری ارشادی حاکم است 4. سرمایهداران تصمیمگیرنده سیاسی نیستند 5. اهمیت بیشتر صادرات نسبت به تجارت داخلی
پس تحولات اجتماعی و سیاسی در برخی امور پیشزمینه ایجاد توسعه در این کشور شد؛ مثلاً اصلاحات اداری و قدرت، نظام آماری قوی برای اخذ مالیات و کنترل جمعیت، پیشرفت آموزش و افزایش آگاهیهای مردم، رونق و نشر کتاب، توسعه راههای ارتباطی، بها دادن به ارزش وقت و تأکید بر سختکوشی ازجمله موارد مؤثر در پیشزمینه فرهنگ پیشرفت است.
در دورههایی مبلغان مسیحی از اروپا وارد ژاپن شدند تا دین مسیحیت را تبلیغ کنند، به گفته خودشان با مردمی بسیار نیک صفت مواجه شدند و توانستند بسیاری را مسیحی کنند ولی با دستور منع تبلیغ و شکستن بتهای کلیسا، این تبلیغ به شکست انجامید. بعدازاین از در 1639 تا 1854 سیاست انزواطلبی در ژاپن اجرا شد و تنها برخی پرتغالیها اجازه دادوستد داشتند. این سیاست ازیکطرف باعث حفظ فرهنگ ژاپن و توانایی رویارویی با غرب میشد و از طرف دیگر استفاده از پیشرفتهای اروپا را برای این کشور محدود میکرد. در این دوره صنایع داخلی بسیار رشد کردند.
رنسانس ژاپن را ساموراییها و روشنفکران پیش میبردند. انقلاب مجی نقطه عطف تحولات ژاپن بهحساب میآید. تفسیر متفاوت از آیین کنفوسیوس، ترجمه کتب اروپاییان استفاده از تجربه موفق زیسته در غرب و متناسب کردن آن در ژاپن از اتفاقات این دوره بود.
تمام این تحولات در سایه بریدن از شرق و داخل شدن در غرب صورت میگرفت. غربگرایی در لباس، خوراک، موسیقی، ساختمانسازی، ورزش و هنر تأثیر گذاشت. این برخلاف دیگر کشورهای شرقی بود که بدون انعطاف سعی در حفظ میراث گذشته خود داشتند. البته آنچه از سنت مانع پیشرفت نمیشد را حفظ میکردند و اینگونه نیست که از فرهنگ ژاپن فقط اسمی مانده باشد.
ایران برخلاف ژاپن در رشد و توسعه موفق نبوده است. لذا برای مقایسه ایران و ژاپن در 1870 مواردی را میتوان برشمرد؛ مثلاً نظام مالکیت ژاپن فئودالی بود ولی ایران عملاً در دست حکومت متمرکز بود؛ که این تمرکز قدرت را در ژاپن کاهش میداد. رشد فراگیر نظام آموزشی و مدرنیزاسیون آن موجب شد آموزش دینی از مدارس رخت بندد و علمآموزی جای آن را بگیرد.
نقش مذهب بهعنوان یکی از ارکان فرهنگ، در پیشرفت ژاپن بسیار مؤثر بوده است. ژاپنیها تعصبات مذهبی کمی دارند وزندگی آنها متمرکز بر این جهان است. آیین بودا آنها را به کار سنگین، صبر، تحمل و آیین شینتو ژاپنیها را به پاسداری از طبیعت میخواند.
برای جمعبندی میتوان گفت پذیرش کامل فرهنگ غربی، دنیوی کردن دین، توسعه اقتصادی در بخش کشاورزی و صنعتی، سر فرود آوردن جلوی غرب و اخذ تکنولوژی از آنها بجای جنگ نابرابر و غیرعقلانی، پذیرش قوانین غربی حتی کاپیتولاسیون و آموزش همگانی از مهمترین ویژگیهای توسعه ژاپن است که در ایران و بسیاری کشورهای آسیایی یافت نمیشود.
در قسمت ضمائم کتاب، ژاپن با آرمانهای شهرهای غربی مقایسه میشود و نقاط ضعف آن در فرهنگ، مردسالاری، مصرف دخانیات، مصرفزدگی و وضعیت ضعیف آموزشی در مقایسه با آمریکا بیان میشود.
تعصبی خواندن مقابله با آمریکا و گوش جانسپاری به آنها تحت هر شرایطی نشان از رویکرد سیاسی کتاب در مقابل نظر حاکمیت در ایران است. مؤلف سرسپردگی کوتاهمدت در مقابل غرب را در کنار فرهنگ استفاده از پیشرفت غربی ویژگی موفق شدن ژاپن میداند که در بلندمدت دست غرب را از کشور کوتاه میکند؛ مثلاً در کالاهای ژاپنی در تمام آمریکا خریدار دارد ولی 100 سال پیش ژاپن بسیار حقیر بود. درحالیکه میدانیم هنوز ژاپن استقلال اقتصادی و سیاسی مناسبی در مقابل آمریکا ندارد. پیشفرض کتاب تقدم پیشرفتهای فرهنگی بر سیاسی و اقتصادی است ولی تقدم و تأخر گذاری بین این سه مورد غلط است و کنار هم دیدن این تحولات نگاه دقیقتری جامعه خواهد بود. در فصل آخر بهجز چند مورد محدود، مقایسه بین ایران و ژاپن را بیان نکرده است. هدف مؤلف آشنایی با نظام سیاسی-اقتصادی در ژاپن بوده و آرمان وی آمریکا و اروپا است. هر جا ژاپن انحرافی از آرمانشهر داشته باشد به همان میزان توسعهنیافته بهحساب میآید. لذا میبینیم این ترویج رویکرد خودباختگی و سرتاپا غربی شدن کاملاً با ادبیات امام و رهبری متفاوت است و اعتماد به استعمار گران غربی برای ایران در طول تاریخ تجربه مناسبی را نداشته است. رویکرد غربی به توسعه و غرب محوری کشور را وابسته میکند و این برخلاف سیاستهای اقتصاد مقاومتی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است. تطابق نگاه کتاب با دولت سازندگی درجایی که ژاپن را اخذ کننده فرهنگ، تکنولوژِی، تفکر غربی و حافظ سنتهای ملی-مذهبی خود (آن دستهای که خلاف توسعه نیست) میداند آشکار است. لذا کتاب یادآور تئوری ژاپن اسلامی است!