معرفی کتاب استبداد: بیست درس از قرن بیستم
کتاب استبداد (on tyranny) درسی تاریخی به خواننده میدهد که در مورد فروپاشی حکومتهای دموکراتیک و جانشینی دیکتاتورهایی مثل فاشیسم، نازیسم و کمونیسم نگران باشد. چنانکه این فاجعه در قرن بیستم نیز رخ داد. لذا نباید فکر کرد میراث دموکراتیک ما را در برابر این تهدیدها حفظ میکند. برای جلوگیری از این مشکل بیست درس تاریخی که حکومتهای فاشیست، نازیسم، کمونیسم و دیکتاتور را بر سرکار آورد ذکر میکنیم. همچنین نویسنده به دلیل همزمان بودن کتاب با انتخابات و ریاست جمهوری ترامپ نقدهایی بسیاری از او مطرح میکند یا حتی او را شبیه هیتلر معرفی میکند. کتاب منتقد جدی ترامپ، هیتلر و پوتین است و هدف اصلی وی حفظ کیان دموکراسی در آمریکا است لذا آشنایی با این داستانها کمک میکند امروز بتوانیم بهتر از میراث دموکراسی خود دفاع کنیم. کتاب به 30 زبان مختلف تاکنون ترجمهشده و جوایز مختلفی را به خود اختصاص داده است. لذا برای افرادی که به تاریخ فروپاشی نظامهای حکومتی، از بین رفتن دموکراسیها و آزادی سیاسی علاقه دارند کتاب مناسبی است.
بیست درس تاریخی را برای کشف علت فروپاشی دموکراسیها را مرور میکنیم. درس اول پیشاپیش اطاعت نکردن است. اطاعت پیشاپیش یعنی از همان ابتدا بهطور غریزی و بدون تفکر و تأمل خود را با موقعیت جدید تطبیق دهیم. کاری که آلمانیها در 1932 کردند و دقیقاً دنبالهروی سرسری اولیه هیتلر بودند و فجایع بزرگی را آفریدند. درس دوم؛ از نهاد دفاع کنید. اشتباه یهودیان پس از روی کار آمدن هیتلر این بود که با اعتماد به آنها نهادهای قانونی و روزنامه خود را نابود کردند. درسهای دیگر نیز هشدارهای مهمی میدهند مثلاً، باید به کشور تکحزبی حواسمان باشد، حزب واحد قدرتمند با ایدئولوژی خود حکومت را دست میگیرد و از درون تغییر میدهد. برخی نشانهها و نمادها با برنامهریزی به دنبال تغییراتی در جامعه هستند، به نمادها و نشانهها باید توجه داشت.
نباید از اصول اخلاق صنفی-حرفه ای غفلت کرد. اگر وکلا، کارمندان، پزشکان و سوداگران از انجام اعمالی در راستای اعدامهای دولت ناز سرباز میزدند جنایات کمتری را شاهد بودیم اما آنها نیز بویی از اخلاق نبرده بودند.
شبهنظامیان بسیار مؤثر هستند. آنها ابتدا پلیس و ارتش را به مبارزه میطلبند ولی سپس ان را دگرگون میکنند. همانگونه که ترامپ درصحنه اجتماعات انتخاباتیاش مخالفان را به کمک گروه امنیتی خصوصی از فضای اطرافش دور میکرد.
برای درک بهتر فضای سیاسی از تلویزیون و اینترنت فاصله گرفته و کتاب و رمان بخوانید تا متوجه شوید سیاستمداران در پی تغییر لغات و زبان هستند و از گفتن کلمات منظور خاصی دارند. هیتلر با زبانش مخالفان را با رندی کنار میزد.
حقایق با دشمنی واقعی با واقعیت قابلاثبات، سحر و افسون به کمک تکرار لغات و شعار و پذیرش ضدونقیض گویی ها در مورد وعدههای انتخاباتی از بین میرود و دقیقاً نقطه شروع حکومتهای فاشیستی خواهد شد. ترامپ ازاینجهت که سعی در محدود کردن حضور گزارش گران و محققان داشت و روزنامهنگاران را دروغگو میدانست فردی مستبد و شبیه هیتلر بود. برای رهایی از دام دروغها باید از منابع خبری متعدد و متفاوت استفاده کنیم. باید برای رسیدن به نظرات و عقاید درست سرمایهگذاری کنیم.
رژیمهای مستبد زیادی در قرن بیست ظهور کردهاند ولی نقطه مشترک آنها ترس مردم آن کشور از ارتباط با سایرین است. لذا برای چارهاندیشی در شرایط خطرناک باید دوستان واقعی و قابلاعتماد داشته باشیم. باید در پی آشنا شدن با افراد جدید بود. مستبدان از اینکه ارتباطات افراد زیاد شود هراس دارند. آنها میخواهند همه آرام بر روی صندلی خود بنشینند. البته نباید علنی کارکرد. رژیمهای مستبد در پی یافتن قلابی هستند تا شمارا آویزان کنند لذا باید سعی شود تا حد امکان زندگی خصوصی حریم محکمی داشته باشد.
برای حفاظت از آزادیها و دموکراسی نیاز است جامعه مدنی بیرون و فرای دوستان و خانواده تشکیل دهیم، برای این هدف میتوان یک یا چند موسسه خیریه را حمایت مادی کرد. همان سازمانهایی که جورج بوش پدر آنها را مانند هزار نقطه نورانی میداند.
اسنایدر برای آشنایی با مشکلات کشورهای دیگر و نحوه مقابله با آن پیشنهاد میکند حتماً گذرنامه داشته باشید، چیزی که در آمریکا تبدیل به معضل شده و اکثر افراد فاقد گذرنامه هستند.
پوتین و هیتلر از طریق ایجاد ترس و رعب سعی در محکم کردن پایههای حکومت خوددارند، چنانچه پوتین بهوسیله همین ایجاد ترس به حکومت رسید و خود را تثبیت کرد. کشتن مردم اوکراین و چچن گواهی بر مدعاست.
باید میهندوست بود اما نه به معنای غلط آن، ارتباط با روسها و افراد مستبد در هر سطحی خلاف میهندوستی است. میهندوست به میهن خود خدمت میکند و با ملیگرایی ترامپ متفاوت است.
کتاب وجود نوعی میهندوستی در سایه دموکراسی را آرمان اصلی خود میداند و تلاش میکند برای رسیدن به آن هر جریان و فرد مستبدی را نقد کند. مؤلف سعی دارد نوعی جوشش و انقلاب درونی در خواننده ایجاد کند تا او را از خطرات فروپاشی دموکراسی در آمریکا مطلع کند و او را برای مبارزه فعالانه مدنی از طریق اینترنت، شبکههای مجازی، ارتباط با دیگران و مؤسسات خیریه ترغیب کند. علیرغم اشاره به فروپاشی نظامهای دموکراتیک زیادی در قرن بیستم ولی بیشتر به تاریخ نازیسم در آلمان توجه شده است و مثالهای دیگر کمتر به چشم میخورد. منطق کتاب در کنار سبک داستانی که به بازخوانی صحنههای دراماتیک از جنایات نازیسم میپردازد پذیرش منطق کتاب را آسانتر میکند. لازم به ذکر است اشاره به استبداد افرادی همچون پوتین و بشار اسد در کتاب با نظر رایج در ایران زاویه ایجاد میکند.