معرفی کتاب رشد فقرزدا و نابرابری
رشد اقتصادی، توزیع درآمد و فقر سه مفهوم به هم وابسته هستند. مطالب این کتاب بررسی مفهوم فقر، تعریف خط فقر، شاخصهای اندازهگیری فقر، رشد اقتصادی و عوامل مؤثر بر آن، توزیع درآمد و شاخصهای اندازهگیری را شامل میشود. به کمک این مطالب مقدماتی، کتاب سعی دارد رابطه بین رشد اقتصادی و توسعه با فقر و توزیع درآمد را مورد واکاوی قرار دهد. رشد اقتصادی با بحثهای اسمیت آغاز شد، توزیع درآمد با ریکاردو و با شروع توسعه نابرابری در جامعه بیشتر شد و موضوع مطالعه کوزنتس قرار گرفت. با افزایش رشد اقتصادی و توسعه نابرابری در کشورها زیاد گشت و این سؤال شکل گرفت که آیا رشد اقتصادی منجر به افزایش/کاهش نابرابری میشود؟ به همین جهت مباحث توزیع درآمد بسیار اهمیت یافتند تا رشد اقتصادی را تبدیل به رشد فقرزدا کنند. هرچند گفته میشود در بلندمدت رشد نابرابری را کاهش میدهد ولی فقرا در کوتاهمدت زندگی میکنند و نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. ضمن اینکه برخی رشد را بدون توجه به توزیع فقرزدا نمیدانند. علاقه مندان به بحث فقر، توزیع، رشد اقتصادی، فقر زدایی و توسعه فقرزدا میتوانند به شکل خلاصه، منظم و جامع این کتاب را مطالعه کنند.
تعریف فقر از چالشبرانگیزترین موضوعات بوده است؛ اما مسئله کمبود رفاه موردتوافق همه قرار دارد. در چیستی رفاه نیز البته اختلافنظر وجود دارد. پس دانستیم تعاریف فقر مختلف هستند. برخی از آنها را میتوان به شرح زیر توضیح داد. تعریف فقر بر اساس نیازها و حداقل منابع در دسترس برای رفع آن، پایینتر بودن درآمد شخص از سطح رفاه و امکانات متوسط و مرسوم جامعه، شاخص فقر انسانی، محرومیت از قابلیتهای اساسی و محرومیت نسبی و پایینتر بودن داراییها از استحقاق فرد برخی از مهمترینها هستند.
برای تمییز بین فقیر و غیر فقیر از معیار خط فقر نسبی و مطلق استفاده میشود که به کمک روشهای مختلفی تعیین میشود. پس از تفکیک فقیر از غیر فقیر باید میزان فقر را تعیین کرد. شاخص فقر معیاری جهت تعیین میزان فقر است. شاخصهای مختلفی برای تعیین اندازه فقر گفتهشده ولی میتوان با سه اصل یکنواختی (هر کاهش درآمد افراد فقیر باید شاخص فقر را افزایش دهد)، اصل انتقال (انتقال درآمد از فقیر به ثروتمند باید سبب افزایش شاخص فقر شود) و اصل تجزیهپذیری (اگر در یک زیرگروه شاخص فقر افزایش یابد در کل شاخص فقر باید افزایش یابد) میزان مفید بودن شاخصها را سنجید. نکته مهم این است که این سه اصل با فرض وجود شرایط یکسان و ثابت گفتهشده است.
رشد تغییرات کمی یک متغیر در طول زمان است که در اقتصاد به معنای رشد تولیدات بکار میرود. عوامل مختلفی مثل نیروی کار، منابع، زمین، سرمایه، تغییرات فنّاوری و... که شامل عوامل کمی و کیفی میشوند بر رشد تأثیرگذار هستند. نظریههای رشد اقتصادی نیز توسط اسمیت، ریکاردو، سولو و دیگران به بررسی سازوکار رشد اقتصادی پرداختهاند. در دهه 1950 نظریه رشد متعادل سعی داشت توزیع درآمد و فقر را در نظریه رشد وارد کند.
آخرین رأس مثلث نامبرده توزیع است. توزیع درآمد میتواند به نفع ثروتمندان و مصرف کالاهای لوکس توسط آنها تمام شود و این پدیده روزبهروز موجب تشدید پدیده فقر میشود. ریکاردو و در ادامه کوزنتس از تئوریسینهای توزیع درآمد بودند. توزیع درآمد بر مبنای عوامل تولید و درامد شخصی دو روش اندازهگیری توزیع درآمد است. برای اندازهگیری توزیع درآمد میتوان از شاخصهای مختلفی مثل لورنز، ضریب جینی، آتکینسون و... استفاده کرد. ولی درمجموع اندازهگیری توزیع درآمد به دلیل مشخص نبودن دقیق درآمد افراد کار بسیار سختی است.
بین رشد، توزیع و فقر همواره نظریات مختلفی برقرار بوده است. بیشتر نظرات توزیع نابرابر درآمد را شرط لازم برای رشد میدانند. البته عده دیگر بهعکس توزیع برابر را مقدمه رشد میدانند ولی نظریه سومی وجود دارد که رشد و توزیع همزمان باید اتفاق بیافتد. اگر منافع ناشی از رشد بهدرستی توزیع شود میتوان رشد را با فقرزدایی همراه کرد. یکی از سؤالات مهم دیگر این است که توسعه باید رشد محور باشد یا فقرزدا؟ معمولاً گفته میشود در استراتژی توسعه حداقل باید از بین بردن فقر مطلق در اولویت باشد.
رشد فقرزدا بهعنوان گوهر اصلی بحث کتاب دارای دو جنبه رشد فقرزدای نسبی و مطلق است. رشدی که فقر را از بین میبرد یا فقر را بیشتر از زمانی که تمام درآمدها به همان اندازه رشد کنند کاهش میدهد. اگر درآمد فقرا بیش از سایرین افزایش یابد رشد فقرزدایی نسبی میکند ولی اگر رشد به نرخ رشد فقرا شتاب ببخشد آنگاه نرخ فقر کاهش مییابد و رشد فقرزدای مطلق خواهیم داشت. برای رشد فقرزدا شاخصهایی نیز طراحیشده تا میزان آن سنجیده شود. اگر نرخ رشد میزان معینی داشته باشد، کاهش فقر میتواند نرخهای مختلف داشته باشد. این امر به علت سطح متفاوت نابرابری اولیه و نحوه تغییر نابرابری در طول زمان بستگی دارد.
بهطورکلی رشد بیرویه جمعیت، فقر اولیه، نابرابری اولیه، کشاورزی ضعیف، محدودیت نیروی انسانی ماهر، بیکاری، آموزش و بهداشت و تغذیه از مهمترین عوامل مؤثر بر رشد فقرزدا است. در فصل هفتم به کمک آشنایی باتجربه کشورها درزمینهٔ رشد فقرزدا بهطور عینیتر با این بحث آشنا میشویم؛ مثلاً تایلند در سالهای 1988 تا 1992 دارای رشد فقرزدا نبوده است؛ اما از طرف دیگر ویتنام رشدی فقرزدا داشته است. البته علت و جزئیات هر کشور بحث نشده ولی به کمک مقالات مختلف مروری بر این تجارب شده است. یکی از مطالعات رشد فقرزدا را بین استانهای ایران در فاصله سالهای 93 تا 84 بررسی کرده و نتایج آن به تفکیک هر استان در کتاب آمده است. درمجموع تجربه کشورها در این زمینه به کاهش فقر انجامیده است.
در فصل پایانی برای نتیجهگیری هر قسمت از کتاب بهطور خلاصه مرور شده و مؤلفان اگر در هر قسمت احیاناً موضعی داشتهاند نیز در اینجا بیان کردهاند. اگر مخاطبان با ادبیات عمومی کتاب آشنا باشند میتوانند بهراحتی با خواندن فصل پایانی کل مطالب کتاب را درک کنند.
در طول کتاب به نظر میرسد از منابع زیادی استفاده شده ولی در بسیاری موارد مستندها ذکر نشده اند. جملات سادگی و روانی لازم را ندارند و مخاطب مجبور است مفاهیم ساده را چند بار بخواند تا متوجه شود. به نظر میرسد که بسیاری از مطالب از منبعی غیرفارسی به نحو تحتاللفظی ترجمهشده است و گیرایی لازم را برای مخاطب فارسی زبان ندارد. کتاب برای توضیح ایده اصلی خود یعنی رشد فقرزدا مسیر بسیار دقیق، منظم و منطقی را پیموده است. در مقدمات بسیار خوب مفهوم فقر را بهطور خلاصه روشن ساخته و با تعریف و بررسی رشد و برابری و توزیع به بحث رشد فقرزدا واردشده، با مرور ادبیات رشد فقرزدا تجربه جهانی را نیز مرور کرده است. لذا نظم ساختاری کتاب درمجموع بسیار قابل قول است. در فصل پایانی بهتر بود تعداد کشور کمتری با جزئیات بیشتر موردبحث قرار میگرفت تا مخاطب بهتر با جزئیات فقرزدایی و رشد آشنا شود. بهتر بود بجای نتیجهگیری در فصل آخر در پایان هر قسمت یا هر فصل دیدگاه و نتیجهگیری مؤلفان آورده شود. چراکه درنتیجه گیری مواضع خود مؤلفان نیز آمده است. همچنین بسیار دقیق و بهطور خلاصه کل کتاب مرور شده است. لذا مخاطب میتواند در صورت تمایل به خواندن فصل پایانی برای تسلط کلی بر کتاب کفایت کند.