شرح اقتصادی برای نامه 45 از کتاب شریف نهج البلاغه
در مطالب زیر از ترجمه آقای دشتی و شرح آقای مکارم شیرازی استفاده شده است. برخی توضیحات حقیر نیز در خلال متن و برخی در پایان هر قسمت گفته شده است.
نامه به فرماندار بصره، عثمان بن حنیف انصارى که دعوت مهمانى سرمایه دارى از مردم بصره را پذیرفته بود:
ضرورت ساده زیستى کارگزاران: پس از یاد خدا و درود اى پسر حنیف، به من گزارش دادند که مردى از سرمایه داران بصره، تو را به مهمانى خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى خوردنى هاى رنگارنگ براى تو آوردند و کاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند. گمان نمى کردم مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، اندیشه کن در کجایى و بر سر کدام سفره مى خورى. پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمى دانى دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن.
مهمانی دعوت رسمى و قابل توجّهی بوده که در ظرف های بزرگ غذاهای متنوعی هم ریخته شده، سفره انحصاری و پر زرق وبرق بوده و اگر زرق و برق کمتر داشت ایراد کمتری به آن وارد بود و همینطور اگر انحصاری نبود. توجه دقیق امام علی به فرماندارش در حد شرکت در مهمانی نیز بوده است. هرچند عثمان بن حنیف از حامیان جدی امام علی و پیغمبر بوده، امام رضا او را تجلیل کرده و امام علی بهشت را برای او تضمین کرده است. لذا اصلا انسان معمولی نبوده ولی خطا کرده است. نشان دهنده این است که هرکسی و هر سازمانی باید نظارت شود ولو اینکه آن سازمان زیر نظر کسی مثل عثمان بن حنیف باشد. نباید در نظارت استثنا قائل شد. بسیاری از فساد ها از دل استثنا قائل شدن برون می تراود.
امام الگوى ساده زیستى:
آگاه باش هر پیروى را امامى است که از او پیروى مى کند و از نور دانشش روشنى مى گیرد، آگاه باش امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان (ضرورت ساده زیستی رهبر حکومت) رضایت داده است، بدانید که شما توانایى چنین کارى را ندارید امّا با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى، مرا یارى دهید. (ضرورت یکی بودن اهداف و سیاست های رهبر، وزیر، استاندار و تمامی سطوح حکومت) پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقره اى نیندوخته و از غنیمت هاى آن چیزى ذخیره نکرده ام، بر دو جامه کهنه ام جامه اى نیفزودم.
معروف این است که آن دو جامه از کرباس و آن دو قرص نانی که امام میفرمایند از جو (سبوس ناگرفته بود) بود که خوارک روزانه آن حضرت را تشکیل مى داد و یکى را ظهر و دیگرى را شام میل مى کردند. برخلاف دنیاپرستان و اشراف که گاه ده ها نوع لباس یا کفش دارند.
و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است. آرى از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود که مردمى بر آن بخل ورزیده و مردمى دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور خداست. بعد از به حکومت رسیدن نیز از حق های شخصی اش چشم پوشی میکند و بخاطر مصلحت بالاتری گذشت میکند.
مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که جایگاه فرداى آدمى گور است، که در تاریکى آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان مى گردد، گودالى که هر چه بر وسعت آن بیفزایند و دست هاى گور کن فراخش نماید، سنگ و کلوخ آن را پر کرده و خاک انباشته رخنه هایش را مسدود کند. من نفس خود را با پرهیزکارى مى پرورانم تا در روز قیامت که هراسناک ترین روزهاست در أمان و در لغزشگاه هاى آن ثابت قدم باشد. من اگر مى خواستم، مى توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته هاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وا دارد که طعامهاى لذیذ بر گزینم، در حالى که در «حجاز» یا «یمامه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد و یا هرگز شکمى سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایى که از گرسنگى به پشت چسبیده و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت: «این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو شکم هایى گرسنه و به پشت چسبیده باشند». آیا به همین رضایت دهم که مرا امیر المؤمنین علیه السلام خوانند و در تلخى هاى روزگار با مردم شریک نباشم و در سختى هاى زندگى الگوى آنان نگردم؟
فدک را به عنوان نمونه معرفی میکند برای گریز از دنیا، در اینجا به وظیفه سنگین زمامداران و حاکمان کشورهاى اسلامى اشاره مى کند که آنها نباید به سراغ غذاهاى لذیذ و لباس هاى فاخر بروند در حالى که مى دانند یا احتمال مى دهند در گوشه و کنار، افرادى گرسنه و برهنه هستند. امام حاکم و والی را که در فقر را نچشیده باشد برای اداره جامعه مناسب نمیداند. به همین دلیل خود نیز به اندک طعامی رضایت میدهد تا درد محرومان را بداند.
آفریده نشده ام که غذاهاى لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پروارى که تمام همّت او علف و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده و از آینده خود بى خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند آیا مرا به بازى گرفته اند آیا ریسمان گمراهى در دست گیرم و یا در راه سرگردانى قدم بگذارم. لزوم داشتن نگرش صحیح به زندگی دنیا برای حاکمانی که به کار گمارده میشوند.
گویا مى شنوم که شخصى از شما مى گوید: «اگر غذاى فرزند ابى طالب همین است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است». آگاه باشید درختان بیابانى، چوبشان سخت تر و درختان کناره جویبار پوستشان نازک تر است. درختان بیابانى که با باران سیراب مى شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پر دوام تر است سختی کشیدن را مخصوص. فرد میداند نه اینکه به جامعه توصیه کند بلکه دنیا پرستی را نفی میکند و ضمنا راحتی و لای پنبه بزرگ شدن را مایهی سختی آینده و شکستن در زندگی معرفی میکند من و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چونان روشنایى یک چراغیم، یا چون آرنج به یک بازو پیوسته ایم، به خدا سوگند اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، از آن روى بر نتابم و اگر فرصت داشته باشم نشان از این است که صلح و جنگ جای مناسب خود را میطلبد مثلا در شرایطی که جامعه مشکلات فراوان دارد مذاکره هم باید کرد و جنگ و هجوم به ظالمی مثل معاویه در هر شرایطی واجب نیست اولویت رفاه حداقلی جامعه است به پیکار همه مى شتابم و تلاش مى کنم که زمین را از این شخص مسخ شده «معاویه» و این جسم کج اندیش، پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانه ها جدا گردد.
امام و دنیاى دنیا پرستان
اى دنیا از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده و از چنگال هاى تو رهایى یافتم و از دام هاى تو نجات یافته و از لغزشگاه هایت دورى گزیده ام. کجایند بزرگانى که به بازیچه هاى خود فریبشان داده اى کجایند امت هایى که با زر و زیورت آنها را فریفتى که اکنون در گورها گرفتارند و درون لحدها پنهان شده اند.
عاقبت دنیا طلبی گمراهی و ذلت است لذا
حرص و طمع و آز در انسان باید ریشه کن گردد.
اى دنیا به خدا سوگند اگر
شخصى دیدنى بودى و قالب حس کردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى کردم، به جهت
بندگانى که آنها را با آرزوهایت فریب دادى و ملّت هایى که آنها را به هلاکت
افکندى، دنیا
طلبان به دنیا نمیرسند این لزوم خود سازی و کار فرهنگی در جامعه را میرساند که حتی
اگر در بهترین شرایط اقتصادی هم باشند ولی نگرش صحیح به جایگاه دنیا در مردم نباشد
هلاک میشوند و
قدرتمندانى که آنها را تسلیم نابودى کردى و هدف انواع بلاها قرار دادى که دیگر راه
پس و پیش و ندارند.
امّا هیهات کسى که در
لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط خواهد کرد و آن کس که بر امواج تو سوار شد غرق گردید،
کسى که از دام هاى تو رهائى یافت پیروز شد، آن کس که از تو به سلامت گذشت نگران
نیست که جایگاهش تنگ است، زیرا دنیا در پیش او چونان روزى است که گذشت.
از برابر دیدگانم دور شو،
سوگند به خدا، رام تو نگردم که خوارم سازى و مهارم را به دست تو ندهم که هر کجا
خواهى مرا بکشانى.
به خدا سوگند، که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به
ریاضت وادارم که به یک قرص نان، هر گاه بیابم شاد شود و به نمک به جاى نان خورش
قناعت کند،
و آنقدر
از چشم ها اشک ریزم که چونان چشمه اى خشک در آید و اشک چشمم پایان پذیرد.
آیا
سزاوار است که چرندگان، فراوان بخورند و راحت بخوابند و گله گوسفندان پس از چرا
کردن به آغل رو کنند و على نیز [همانند آنان] از زاد و توشه خود بخورد و استراحت
کند چشمش روشن باد که پس از سالیان دراز، چهارپایان رها شده و گلّه هاى گوسفندان
را الگو قرار دهد.
تفاوت انسان دغدغه مند و بی دغدغه ی لذت گرا که هدونیسم افراطی ان را ترویج میکند
مثل تفاوت انسان و حیوان است لذا همه به خصوص حاکم و والی باید در اندیشه دیگران
باشد، برای حاکم که این وظیفه است و برای فرد امام احتمالا توصیه میکنند لذا لذت
گرایی نفع شخصی مردود هستند و خیر خواهی در اقتصاد مورد تایید اسلام جایگاه انسانی
دارد
خوشا به حال آن کس که مسئولیّت هاى واجب را در پیشگاه خدا به
انجام رسانده و در راه خدا هر گونه سختى و تلخى را به جان خریده و به شب زنده دارى
پرداخته است و اگر خواب بر او چیره شده بر روى زمین خوابیده و کف دست را بالین خود
قرار داده و در گروهى است که ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده و پهلو از
بسترها گرفته و لبهایشان به یاد پروردگار در حرکت و با استغفار طولانى گناهان را
زدوده اند: آنان حزب خداوند و همانا حزب خدا رستگار است. پس از خدا بترس اى پسر حنیف و به قرص هاى نان خودت
قناعت کن تا تو را از آتش دوزخ رهائى بخشد.